طنز داستان طنز نیاز به موقعیت طنزآمیز دارد اما فکر نکنید که نویسنده باید از صبح تا شب دنبال سوژه‌ای بگردد که موقعیتی خنده‌دار در آن باشد، زیرا شاید تا آخر عمر هم چنین موقعیتی به ذهن کسی نرسد برای این‌که بتوانید چنین موقعیت‌هایی را پیدا کنید، شما هم باید مثل نویسنده‌های رمان‌های طنزآمیز آن موقعیت‌ها را با شگردهایی به وجود بیاورید و با ذهن خلاق خود و با کمک همۀ عناصر و فنون طنز آن را گسترش دهید و تبدیل به داستان کنید، درست مثل دانشمندی که در آزمایشگاه برخی از عناصر را با هم ترکیب می‌کند و نتیجۀ آن را به دست می‌آورد برخی از سوژه‌هایی که در ادامه آورده‌ام، مناسب داستان و برخی مناسب رمان هستند، ولی همگی به شما کمک می‌کنند با ساز و کار ایجاد موقعیت‌های طنزآمیز آشنا شوید   ١ شخصیت‌های عادی را در شرایط غیرعادی بگذارید در اینجا شخصیت اغراق‌آمیز نیست، بلکه مثل ماست، اما شما او را در وضعیتی غیرعادی می‌گذارید که ممکن است خجالت‌آور باشد و همین باعث ایجاد سوژه و بعد طر
قواعد نوشتن داستانک قواعد داستانک نویسی چگونه است آیا می توان همان شیوه های داستان کوتاه را بکار برد؟ مسلما خیر در داستانک همه چیز کوتاه کوتاه می شود داستانک یا مینی مالیسم متنی است کمتر از نصف صفحهبیشتر از آن هم وجود دارد در حداقل واژگان یک داستانک می نویسم که حتی ممکن است در یک خط گنجانده شود انجمن نویسندگان شهرستان شوش امید کرمی
      قصه ها به قهرمان سازی می پردازند؛ میان ایران و توران جنگی رخ می دهد برای تعیین مرز قرار می بندند ایرانیان از کوه دماوند تیری بیندازند؛ تیر هر جا رفت مرز ایران و توران باشدایرانیان فهمیدند سرشان کلاه رفته مگر تیر چقدر می رود ایرانیان گشتند و یک نفر را پیدا کردند پهلوانی به نام آرش کمانگیر، کسی که هرگز به کسی بدی نکرده بود آرش تیری را از کوه دماوند پرتاب می کند تیر سه روز و سه شب حرکت می کند و آنجا مرز ایران و توران می شود و آرش در اثر شدت کشش تیر جان به جان آفرین تقدیم می کند  هیچ تیر رها شده ای از کمان سه روز و سه شب در حرکت نیست اما آرش نماد پهلوانی ایرانیان تیر را از دل تاریخ  رها کرده است درسی می شود برای فرزندان این مرز و بوم که وجب به وجب خاک ایران زمین مقدس و گران بهاست انجمن نویسندگان شهرستان شوش امیدکرمی
شکور چشمهایش را بست و هنگامی که آنها را باز کرد خودش را درجای دیگری دید فرشته گفت این هم سرزمینی که میخواستی اینجا همه چیز به شکلی است که میخواهی ،نه گل وگیاهی ،نه دوست ،معلم ومدرسه ایحتی پدر و مادرت هم نیستند که تورا مجبور به کاری کنند که دوست نداری فقط از خوراکی ها و تفریحاتی درست شده که میخواستی گزیده ی از کتاب راز شکور نویسنده؛ میترا اللهیاری سخن نویسنده شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند قطعاً یکی از اساسی ترین وبزرگترین قوانین آفرینش جهان هستی شکر گزاری به خصوص بابت داشته هایمان است هدف من از نوشتن این کتاب آموزش و درک قدرت شکر گزاری در قالب داستان کودکانه بابت داشته هایمان است شاید اینقدر تکراری شده اند که دیگر دیده نمی شوند وبچه های ما اگر از کودکی با این آموزشها بزرگ شوند تبدیل به بزرگسالانی خواهند شد که زندگی بهتر ی برای خود و جامعه اطرافشان رقم خواهند زد
کویدا عصبانی تر از قبل بود، چون هنوز راهی پیدا نکرده بود که یک دفعه سربازی جوان از پشت سر همه گفت من میتونم همه برگشتندونگاهش کردند، او کوید۱۹ بود بقیه با تمسخر به او نگاه کردند و گفتند تو؟ تو هنوز خیلی کم تجربه و جوونی چطور میتونی؟ اونا همه ما رو شکست دادند کویدا ۱۹جلو آمد و گفت بله من میتونم کویدا گفت بگو ببینم چه راهی داری؟ کویدا ۱۹ جواب داد درسته که خیلی کم تجربه وجوونم،ولی این اجازه رو به من بدین که به سرزمین بچه ها برم گزیده ای از کتاب کویدا پادشاه سرزمین ویروس ها نویسنده میترا اللهیاری سخن نویسنده کتاب وما انسان را در رنج آفریدیم سوره بلد ،ایه۴ در هر دردی گنجی پنهان است اگر انسان بتواند از دل درد هایش،گنج خود را کشف کند ،وگرنه در اعماق درد خودش دفن خواهد شد در دل درد ورنج کرونا هم گنج ها ودرسهایی ست برای ما انسانها عادات و رسوم غلط زندگی که هیچ چیز جز کرونا شاید نمی توانست تغییری در آن ها ایجاد کند هدف من از نوشتن این کتاب آموزش ویروس کرونا به زبان ساده به کودکان
 داستانی عدل اثرصادق چوبک درشکه ای توی جوی پهنی افتاده و قلم دست و کاسه زانو هایش خرد شده بود آشکار دیده می شد که استخوان قلم یک دستش از زیر پوست حنایی اش جابجا شده و از آن خون آمده بود کاسه زانوی دست دیگرش به کلی از بند جدا شده بود و به چند رگ و ریشه که تا آخرین مرحله وفادار ی اش را به جسم او از دست نداده بود گير بودسم یک دستش آنکه از قلم شکسته بود به طرف خارج برگشته بود و نعل براق سایيد ه ای که به سه دانه ميخ گير بود روی آن دیده می شد آب جو یخ بسته بود و تنها حرارت تن اسب یخهای اطراف بدنش را آب کرده بود تمام بدنش توی آب گل آلود خونينی افتاده بود پی در پی نفس می زد پره های بينيش باز و بسته می شد نصف زبانش از لای دندان های کليد شد ه اش بيرون زده بود دور دهنش کف خو نآلودی دیده می شد یالش به طور حزن انگيزی روی پيشانيش افتاده بود و دو سپور و یک عمله راهگذر که لباس سربازی بی سردوشی تنش بود و کلاه خدمت بی آفتاب گردان به سر داشت می خواستند آن را از جو بيرون بياورند یکی از سپورها که حنای تن
موضوع داستان داستان درباره چیست و سوژه ای داستانی ما چه امری است و چگونه می توان موضوعی داستانی را برای داستان انتخاب کرد؟ آیا هر موضوعی قابلیت داستان شدن را دارد؟ داستان های جنگی، عشقی، پلیسی، جنایی و بسیاری دیگر می تواند سوژه ی داستان ما قرار گیرد داستان شما در چه ژانری است؟ اگر داستان جنایی، پلیسی می نویسید سری به پلیس منطقه تان بزنید، اگر ژانر داستان عاشقانه است ازدواج های عاشقانه افراد می تواند راهگشای شما باشد، اگر داستان در بیمارستانی رخ می دهد پرسنل بیمارستان می توانند کمک شایانی به شما بنمایانند کارمندان، معلم ها، دکترها، فروشندگان، کشاورزان همه را به دقت زیر نظر داشته باشید رفتار و کردار آنها می تواند ایده ای جالبی برای داستان شما باشد در خانه ماندن و منتظرسوژه، وقت تلف کردن است پا را بیرون از حیطه ای که هستید بگذارید و با مردم جدید آشنا شوید آنها سرچشمه ی ایده های ناب داستانی هستند ذهن خلاق از برگ افتاده از درخت موضوع داستانی می سازد کافیست نگاهمان را
اگر می خواهی که گفته من در نصاب قبول قرار گیرد، قد تبین الرشد من الغی و اگر نمی خواهی که بر حسب آن کار کنی لا اکراه فی الدین مرزبان نامه قد تبین الرشد من الغی راه درست از راه انحرافی مشخص شده است مرزبان نامه کتابی به زبان طبری مازندرانی نوشتهٔ مرزبان باوندی، از شاهزادگان طبرستان، بود که در قرن چهارم هجری نوشته شد اصل این کتاب امروزه وجود ندارد ولی نسخه هایی که چند سده بعد توسط سعدالدین وراوینی و محمد بن غازی ملطیوی از طبری به فارسی دری ترجمه و بازنویسی شدند، به نام های مرزبان نامه وراوینی و روضةالعقول در دسترس هستند dastan1401loxblogcom
نورمراد عبدد سکوت ضربان قلبش را با شهادت در فاو تنظیم کرده در دل دشمن آسمانی شد پیکر مطهرش ده سال چون خاری در گلوی بعثی ها در فاو آرمید شیر بیشه جنگ بعد از شهید شدن هم دل برگشت به ایران نداشت و امتداد راه دلاوری اش را نیز بعد از شهادت در دل دشمن کشانیده بود بعد از ده سال مفقودالاثری در خاک فاو عزم وطن کرد و در زادگاهش منورتپه اسدآباد همدان آنجا که پدر به او درس شجاعت آموخته بود به خاک سپرده شد یک سال از مفقودالاثری نورمراد نگذشته بود که برادرش محمدعلی عبدد در منطقه عملیاتی شلمچه شهید و به دیدار برادر شتافت فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا خداوند می خواهد تو را کشته ببیند برگزیده ای از کتاب خاکریز ناتمام؛ اثر امید کرمی
جهت آموزش بهتر داستان نویسی توصیه می کنیم کتاب دریچه ای به داستان نویسی را که به ساده ترین و شیواترین روش ممکن به رشته تحریر درامده را تهیه نمایید برای تهیه این کتاب نفیس با امضای نویسنده با شماره 09302957604 کرمی هماهنگی نمایید
       گفت و گوی داستانی انسان ها برای تبادل اطلاعات با یکدیگر سخن می گویند هر فردی برای انتقال مفاهیم از واژگان استفاده می کند البته به غیر از زبان راههای دیگری برای انتقال مفهوم وجود دارد مانند حرکات بدن و ایما و اشاره اما در قالب کتاب ما با کلمات سرو کار داریم درست که خواننده فقط برای دیالوگ داستانتان را نمی خواند اما دیالوگ های قوی چون نقشی بر دیوار در ذهن خواننده جای می گیرد؛ ویژگی داستان های نویسندگان بزرگ دیالوگ های قوی آنهاست برای اینکه دیالوگ‌های زیباتر و قوی‌تری داشته باشید، سعی کنید از ضرب‌المثل‌ها، کنایه‌ها، جملات قصار، جملاتی که بار معنایی دارند بیشتری داشته باشند استفاده کنید کتاب دریچه ای به داستان نویسی اثر؛ امید کرمی
اختلاط شخصیت ها تعارض های زیادی در خود دارد و این برای خواننده جذاب است فردی که تصمیمات مهم ی بر عهده ای اوست در یک مسابقه ورزشی با تمام وجود برای برد تلاش می کند شخصیت های دو قلوهایی که مانند سیبی هستند که از وسط نصف شده اند هم با هم متفاوت هستند انسان ها هر چند خلق و خوی شبیه بهم داشته باشند اما در یک جایی تفاوت رفتاری آنها مشخص می شود به انسان‌هایی بغایت مهربان و یا بی نهایت زمخت و ناخوشایند که تثبیت شخصیتی دارند و عدولی از راه و روش پیشین خود ندارند در داستان نقشی ندهید شخصیت های که روی ریل خوب یا بد مانور می دهند کارکردشان در داستان قابل تشخیص و خواننده کنش های آنها را قبل از وقوع حدس می زند کتاب دریچه ای به داستان نویسی اثر؛ امید کرمی
چه کسانی را برای خواستگاری می برند؟ انسان های پرحرف کسانی که مدام صحبت کرده فضا را در اختیار می گیرند و رویداد را به نفع حزب خود به اتمام می رسانند اما در زندگی روزمره کسی از آدم های وراج خوشش نمی آید کسی مرتب در گوش شما حرف بزند ممکن است بگوید در داستان هم اگر شخصیتی مرتب حرف بزند خواننده کسل خواهد شد برای جلوگیری از این امر؛ شخصیتی دیالوگ می گوید بعد حرف او را قطع کنید ادامه داستان سپس بار دیگر صحبت کند نگذارید شخصیت های وراج گوش خواننده را کر کنند کتاب دریچه ای به داستان نویسی
اثر؛ سرکار خانم الهام دیلمی فر این هم بخشی از رمان تنها مثل برکه⬇️ 《جولی عزیزم مراقب خودت باش، مرا ببخش که اینجور بی صدا رفتمراستش از اول هم انگار مرا محکوم کردند،به خوردن یه کیسه آرد با قاشق،به اصرار مادرم تو زندگیت آمدمهرجور میخواستم بهت دل ببندم نشد،نه یعنی دلبسته بودم اما نه عاشق من دلم جای دیگه ای گیر کرده بودهرجور میخواستم بهت بگم نشدنتوانستم به چشمهای عسلی رنگت زل بزنم و حرف بزنمیه لنگه از دستکشت را هم پیش خودم نگه داشتم تا هروقت دلتنگت شدم در دستم بگیرم و تو را کنارم حس کنم لطفا تو هم اون لنگه رو پیش خودت نگه دارجیمی》 همینجور که نامه رو می خواندم اشکهایم سرازیر می شدند، در این روزهای پاییزی به بدترین نوع تنهایی دعوت شده بودم
در بخشی از کتاب لحظه های بی تکرار اثر؛ الهام دیلمی فر می خوانیم⬇️ فقط میخواستم افکارش را به هم بریزم، بعد از شام بلند شدم و رفتم در اتاقم دراز کشیدم ولی راشل با بچه ها دور بخاری هیزمی نشسته بودند، خودشان را گرم می کردند، راشل گاهی خیاطی می کرد اما نه حرفه ای، برای سرگرمی خودش تا وقتش را پر کند بیشتر سرگرم گاو و گوسفندها بود همیشه ماست و پنیر و خامه درست می کرد و می فروخت بعضی وقت ها هم میرفت پیش رز تا در بچه داری کمکش کند صدای در می آمد، راشل بود من خودم را به خواب زده ام کنار تخت نشست و دستش را لابه لای موهای سرم گذاشت و نوازشم میکرد سپس آهسته گفت داوين من همیشه عاشقت میمونم، حتی اگر در بدترین شرایط باشی من کنارتم آرام یک بوسه به پیشانیم زد و کنارم دراز کشید، عطر موهایش را کنارم حس کردم، انرژی خاصی داشت، کم کم صدای خرو پفش بلند شد راشل وقت خواب، زیادی خروپف می کند، هرشب بعد از خوابیدن راشل، میروم در اتاق دیگری می خوابم
یک مرتبه مترسکی با کلاهی بلند ظاهر شد، موهای پر کاهی اش که با بالا و پایین کردن هایش از سرش میریخت و لبخندی خشک شده بر دهانش داشت، گفتیا خیلی شجاع هستین که به اینجا اومدین یا بسیار نادان و کم عقل اینجا قلمرو منه، جای که نور حقیقت به انزوا رفته و درخشش امید خاموش میشه احساس کردم نمیتونم ساکت بمونم اگر اینطور فک میکنی پس بهتره مبارزه کنیم من تورو به مزرعه ی که ازش فرار کردی برمیگردونم مترسک لبخند ن گفت پس بهتره دوئل کنیم ولی اینجا جای شمشیر و نیزه نیست اینجا بدترین جاییه که پاگذاشتی من تورو خوب میشناسم، میدونم از چی میترسی میدونم چی نا امیدت میکنه چون من اینهارو به وجود اوردم احساس کردم قلبم از تپش ایستاد تو تو کی هستی؟ من ارزوهای برباد رفته توام من کابوس خاکستر رویاهای از بین رفتت هستم من تنها کسی هستم که تورو بهتر از خودت میشناسه چون من قسمتی از تو هستم مترسک به سرعت چرخید و به دختری تبدیل شد جلو رفتم تو کی هستی؟ روح آتش نگاهی به من انداخت و نوری در فضا پخش کرد من انا هس
انجمن نویسندگان وابسته به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و کانون بسیج هنرمندان شهرستان شوش برگزار می کند کارکاه قصه خوانی و قصه نویسی ویژه دانش آموزان جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس حاصل نمایید امید کریمی 09302957604
قصه چیست کودکی هایمان با قصه عجین شده است همیشه مادربزرگی بوده که به هنگام سرنهادن بر بالشت خواب برایمان یک سیردل ناب قصه می گفته است قصه اوهام و تخیلات است اما وهمیاتی شیرین تر از راست ترین حقیقت ها چه قصه های منظوم و چه قصه های منثور قصه هایی که از نسلی به نسل بعدی منتقل شده اند را شنیده ایم؛ مانند قصه های قرآنی، مذهبی، تاریخی، شاهنامه، عامیانه، کودکانه قصه های شفاهی که زبان مادر بزرگ می شنیدیم درآغاز آن جمله را بر زبان می راند بعد از آن می آمداین جملات برای ما دری بود برای ورود به دنیای قصه مادربزرگ از حیواناتی که مانند انسان صحبت می کردند نام می برد بز، کفتار، روباه، گرگ، کلاغ، شیر گزیده ای از کتاب دریچه ای به داستان نویسی اثر؛ امیدکرمی
قصه شناسی قصه ها به قهرمان سازی می پردازند؛ میان ایران و توران جنگی رخ می دهد برای تعیین مرز قرار می بندند ایرانیان از کوه دماوند تیری بیندازند؛ تیر هر جا رفت مرز ایران و توران باشدایرانیان فهمیدند سرشان کلاه رفته مگر تیر چقدر می رود ایرانیان گشتند و یک نفر را پیدا کردند پهلوانی به نام آرش کمانگیر، کسی که هرگز به کسی بدی نکرده بود آرش تیری را از کوه دماوند پرتاب می کند تیر سه روز و سه شب حرکت می کند و آنجا مرز ایران و توران می شود و آرش در اثر شدت کشش تیر جان به جان آفرین تقدیم می کند هیچ تیر رها شده ای از کمان سه روز و سه شب در حرکت نیست اما آرش نماد پهلوانی ایرانیان تیر را از دل تاریخ رها کرده است درسی می شود برای فرزندان این مرز و بوم که وجب به وجب خاک ایران زمین مقدس و گران بهاست گزیده ای از کتاب دریچه ای به داستان نویسی اثر؛ امیدکرمی
آخرین جستجو ها